ز مث زندگی ، ت مث ترانه | |||
خیلی وقت بود دلم هوای یک صدای نو کرده بود
صدایی با وسعت و رنگ و بوی این جا
صدایی که فریاد نسل من باشد
دلم هوای ترانه کرده بود ، ساده مثل گفتگو
بلکه خستگی گوش هایم که از شنیدن اراجیف سنگین شده بود در برود
و او آمد ، آن مرد با حنجره ای از جنس آتش آمد
آن مرد با سیمرغ آمد
و این رؤیا راست راست است
راست مثل راستین .
9090:کل بازدید |
|
3:بازدید امروز |
|
1:بازدید دیروز |
|
پیوندهای روزانه | |
درباره خودم
| |
زهرا خانی
منم همون که می تونه تا آخرین نفس بره/ می خواد که از خودش بگه، نه عاشقه نه شاعره | |
لوگوی خودم
| |
اشتراک | |